Montag, 24. Oktober 2016

سیدعلی خامنه ای ایرانی الاصل نیست

من، احساسِ همینجوری ای دارم به یک افقِ محو اما حتماً محسوس. که همان افق، یک چیزک هایی نشانم می دهد بی اعوجاج. چه؟ این که: حتماً یک ارتباط قوی ای باید باشد میان حنجره های فحاش و پرخاشگر و فریب گسترِ بعضی ها، و بقای بعضی ها. ریسمانِ امتداد این حنجره های فعال را که می گیرم و پیش می روم، می رسم به ارتباط قویِ میان مداحان و روضه خوانان و قاریان قرآن از یکسوی، و بقای نظام مقدس از دیگر سوی. نیز از آن میان، یک ارتباطکی هم پیدا کرده ام میان لواطگریِ یک قاریِ لواطگر از یکسوی، و ایرانی الاصل نبودنِ مسئولی که حتماً باید ایرانی باشد – و نیست اما – از دیگر سوی. چرا که اگر این ارتباطک نبود، تکلیفِ پرونده ی این قاری لواطگر خیلی پیش از این ها روشن شده بود. نه این که به اشاره ی شخص رهبر، جلال الدین فارسیِ قاتل، از حکم قصاص و اعدام برهد صرفاً بخاطرِ رفاقتی که میان این دو بوده، و نیز پرونده ی لواطگریِ این قاریِ محبوب، به تعویقی از جنسِ “بیگانگی” درافتد. بیگانگی که می گویم، شما امتدادش را تا هرکجای نظام مقدس و بویژه آن لفظِ لفّاظی که از میان دو لب مبارک حضرت آیت الله جوادی آملی بیرون جهید، رد بگیرید.
بیگانگی یعنی این که: جلال الدین فارسی، صرفاً بخاطرِ این که پدرش افغانستانی بوده است، و طبعاً بخاطر این که خودش نمی تواند ایرانی الاصل باشد، از گردونه ی نخستین انتخابات ریاست جمهوریِ ایران کنار گذارده شود، و تو، که پدرت در نجف بدنیا آمده، و خودت که با این حساب مطلقاً ایرانی الاصل نیستی، جوری به چشمان قانون زل بزنی که فراتر از رییس جمهور و هر بنی بشری، “بتوانی” رهبرِ کشوری به اسم ایران شوی، و به همان کشوری که نامش ایران است به چشم یک غنیمتِ غلمانی بنگری. خودمانیم، ما عجب مردم ملنگی بوده و هستیم با این خماریِ خمیده گری. که هر تازه واردی بتواند بیاید و کاره ای در سرزمین مان بشود و بر پشتمان بار بنهد و قاری قرآنش با پشت فرزندانمان آن بکند و دادستانش در کهریزک آن بکند و عربستانی ها در فرودگاهشان، آن. می گویند: غضنفری بود تبحرش “قنفذ”گری. که بر پشتِ درهای چوبی مردم کپه ی آتش می نهاد و خود به گریستن می ایستاد و بر سر و سینه می کوفت و با صدای سوزناکی می سرود: عزا عزاست اینجا. در که می پُکید و وا می رفت، اشتلم کنان به اندرون می رفت و دلی از عزا در می آورد با اهالی خانه. بقول جوونا: عزا داری ات تو حلقم غضنفر!
محمد نوری زاد