Donnerstag, 10. November 2016

یافتم  یافتم


 

یک : قوانین یک کشور، بخش نامه های یک حزب، تکالیفِ یک مرام، و احکام یک دین، باید و حتماً همعرض و همسطح با حوائجِ همگانِ مردم باشد. وگرنه اگر مرامی بخواهد به اهل خویش بچشم نورچشمی بنگرد، حتماً از چشم سایرین خواهد افتاد و همو، برای قبولاندنِ محکماتِ خود، راهی جز زور و خشم و شمشیر نخواهد داشت
دو: مشکلِ قوانین و احکام اسلام در این است که عمدتاً ” فُتوحی” اند. که یعنی انگار لشگریان اسلام جایی را فتح کرده اند و بخشنامه هایی به دیوارهای شهرِ فتح شده چسبانده اند برای نحوه ی زندگیِ از این ببعدِ مردمِ بی نوای آن سرزمین. یا بهتر بگویم: بالا به پایینی اند قوانین اسلام. یا برسمِ آقای خامنه ایِ خودمان: خودی – ناخودی اند. مثلاً وقتی در قرآن، دیه ی یک فرد مسلمان دو برابر غیر مسلمان است، اگر چه این مسلمان یک پخمه ی خونخوار و هرزه باشد و آن غیرمسلمان فردی فهیم و آرام و نوعدوست، این، نشان از همان قوانین فتوحی یا بالا به پایینی دارد
سه: و شاید مشکل اساسیِ قوانین اسلام در این است که هرگز و هرگز و هرگز، اهالیِ خودش را در ” معرضِ” حادثه های تلخ ندیده است تا مردم را چه مسلمان و چه غیر مسلمان همعرضِ همدیگر ببیند و قوانینش را یکسان بنگارد. و این، نقطه ضعف بسیار بزرگی است برای دینی که مدعی است تنها راه رهایی برای بشر را او به ارمغان آورده. مثلاً در قانون شرم آور برده داری، و مبسوط الید بودنِ صاحبان برده و کنیز در هر بلایی که می توانند بر سرِ اسیران آورند، قانونگذار که خدا و پیامبراند، هرگز مسلمانان را در متنِ یک چپاول معکوس تصور نکرده اند تا حکمی که صادر می کنند، گوشه ی چشمی نیز به این معرکه ی معکوس داشته باشد
چهار: شفاف تر بگویم: اگر پیامبر بچشم خود می دید که عده ای از قلچماقان اطراف مدینه به مسلمین حمله کرده اند و بسیاری را و حتی خود وی را کشته اند و مردان جوان و دختران و زنان مسلمان را به صف کرده اند و به بردگی و کنیزی می برند، قوانینی وضع می کرد که در آن قوانین، نحوه ی معاشرت با بردگان و کنیزان و کلاً با آحاد مردم – چه مسلمان و چه غیر مسلمان – به اصول انسانی نزدیک تر باشد. قوانین اسلام، چشم بر این حادثه ی معکوس بسته اند و همچنان از موضعی برتر به زیر پا می نگرند. احتمال و تجسمِ این که بانوی جوان پیامبر، و بانوی جوان امام علی به اسیری رفته باشند، حتماً می توانست در قوانین فتوحیِ اسلام تغییرِ بنیادین اندازد
پنج: همین جنابان داعش که با زنان و دختران و پسران مردم این می کنند، هرگز تصور نمی کنند که اگر دیگری با زنان و دختران و پسران خودش همان کند، چه حالی پیدا می کنند. گیرِ قوانینِ فتوحی در این است که منافعِ فاتحان را بر منافع عموم می چرباند. واین چربشِ غیرانسانی، قرن های قرن در کشورهای اسلامی دست بدست می شده، کام مسلمانان را بر می آورده و بر عواطف و فهم و زندگی دیگران خراش می انداخته است. همین امروز نیز در نظام ولاییِ ایران، ما گرفتار قوانین فتوحیِ ملایان هستیم. که اینان، زن و فرزند و منافع خود را در پناه قوانینِ فتوحیِ خود جای داده اند و افتاده اند بجان زن و فرزند و منافع مردم و بالاتر منافع ملی. در قوانین بیت رهبری، دیه ی هزار زن و مرد غیر خودی، به گردِ پای یک کودکِ خودی نمی رسد. نگاهی بیندازید به ردیفی از ملایان دزد و فریبکار و قاتلی که در شعاع بیت رهبری پرسه می زنند در امنیتِ کامل
شش: من – محمد نوری زاد – شخصاً مسلمانم و خداباور. اما نه یک مسلمان اسمی وهردمبیل و همینجوری. بل مسلمانی که معتقد است هر کجی و ناخالصی را از هر کجا و با هرکس، یا باید رهایش کرد و کنارش گذارد، یا به ناقه ی نقدش سپرد و ترمیمش کرد، یا بُرد و به دوردست هایش وانهاد، یا صاف و زلالش را باز آورد و پذیرفت از هرکجا و ازهرکس. بارها بویژه در دوران دانشجویی از خود می پرسیدم: چرا اغلب قوانین اسلام توانِ همپایی با انسانِ این عصر را ندارند؟ و چرا تا به زوایای احکامی و حقوقیِ این قوانین خیره می شویم، بوی کهنگی و فرسودگی اش به مشام می رسد و ما را چاره ای جز وانوشیِ این بوی مدام نیست؟ به راستی راز این کهنگی ها و دلزدگی ها درکجاست؟ دیگرانی که مسلمان نیستند، و یا آنان که مسلمان اند اما از قید احکام زورکی و تعبدی رهیده اند، چرا رغبتی به قوانین کهنه و دیرین اسلام ندارند؟ و از همان دوران جوانی از خود می پرسیدم: اگر شمشیر تاریخیِ مسلمانان در میان نبود، ما آیا در شمارِ بیش از یک میلیارد مسلمانِ امروز که آیینِ همینجوریِ پدران خود را به ارث برده ایم، رقم می خوردیم؟
هفت: باورم بر این است که: هر سخنی و هر رفتار و هر قانونی اگر که با درون مردم درنیامیزد و با اندام شعوریِ مردم نپیوندد، و یا اگر نخواهد که وجدان عمومی و عقلانیت جمعی را بربتابد، به پتکی می ماند که با همه ی گندگی اش، یکجا می نوازد و در دیگر جای می روفد و می دَرَد. که این البته در وجهِ قانونی اش، نه یک قانون، بل بخشنامه ای است عبوس و جانبدارانه و یکسویه، که نیز نمی تواند نسبتی با درستی داشته باشد. شوربختانه در اسلام، ما به اینجور قوانین عبوس و یقه چاک و “همینی که هست”، فراوان بر می خوریم. و شاید رازِ کهنگیِ قوانین و احکام اسلام در همین نگرشِ یقه چاکی اش باشد. که مثل قلدری بر گذرگاهی لمیده و به رهگذران می گوید: اگر که می خواهید از این راه بگذرید، باید درازنای این دالان را نه با پای که بر دستان خود بپیمایید
هشت: گیر یا گرفتاریِ عقلای اسلامی، وعرقریزانِ مفسران قرآنی، و دست و پا زدنِ مسلمانانِ دانش پژوه و منصف در این است که هم از یکسوی به اسلام همینجوری دل بسته اند و هم از دیگر سوی به کاوشگریِ انسانِ امروز و دستاوردهای فنی و فکری اش مشتاق اند. و چون این دو را با هم ناسازگار می بینند، و چون راضی نمی شوند یکی را بر دیگری برتری بدهند، راه میانه را برگزیده اند که من این راه میانه را “واکسینه” گری نام نهاده ام. منتها این واکسینه گریِ مرا نه در امور پزشکی، که در برق انداختن به کفش های مندرسِ احکام تعبدی بکاوید. این درست که یک کفش مندرس را می شود به ضرب “واکس” برق انداخت اما پارگی ها و شکافت هایش به رفت و آمد هزار باره ی هزار فرچه ی پرپشم نیز ترمیم نمی شود
نه: به گمانِ منِ مسلمان، هیچ ایرادی نیست در روفتن و دور اندازیِ احکام نادرست اسلامی. که اگر برای اسلام، روح وعقلانیتی قائل شویم، همین روح و فهمِ اسلامی ملتمسانه از ما می خواهد که زباله ها و کهنگی ها و فرسودگی هایش را با پدیده های تازه و مقبول طبع بشر جابجا کنیم و ریخت ناجورش را بیاراییم و حتماً در چارچوب خلوتِ مسلمانان محدودش کنیم و از گریبان چاکی و عربده کشیِ اجتماعی بازش بداریم. بله بسیاری از احکام اسلامی با روح عاطفی و عقلانیِ انسان امروز ناسازگار و نا همراه اند. پذیرشِ دربست و بسته بندی شده ی قوانین اسلام – همانجوری که در صدر اسلام بوده – جفا به فهم بشری است که نو به نو، درستی ها و زیبایی ها را برای نفس کشیدنِ بهتر وا می شکافد
ده: این که حلال محمد تا قیامت حلال است و حرامش حرام، توهین به شعور مردمی است که چشم به قشنگی ها و نیکبختی ها و بهروزی ها و خردمندی های همگان دارند و گذشته را با هر فراز و فرودی که داشته، بخود وانهاده اند و با دیگران و همسطحِ با آنان در امروز “زندگی” می کنند و چشم به کاویدنِ فردا دارند. شما همین همسطح بودنِ یک مسلمان و غیرمسلمان را که نه، بل مساوی بودن حقوقِ یک مسلمان شیعه ی دریده و دزد و قاتل اما خودی را، با یک مسلمان شیعه ی متین و فهیم اما غیرخودی را بنویسید و بدهید بدست اهالیِ بیت رهبری، اگر بر بدنشان کهیر ننشست!؟
محمد نوری زاد